مولفه اخلاقی مدیریت در نظام اسلامی(1)


 

نوسنده : بيدگلي مريم اعظميان




 

چکیده
 

اخلاق، بحثی عمیق و مفصّل است که از دیر زمان مورد توجّه پژوهشگران واقع شده است. اخلاق مدیریت بحثی جزئی تر و خاص تر از خود اخلاق است. مدیریت نیاز به لوازمی دارد که مهم تر از همه «اخلاق مدیریتی» است. اخلاق، ستون و ساختمان مدیریت است. ائمّه و پیشوایان ما پیشقراولان اخلاق مدیریتی بوده اند که با استناد به سخنان وروایاتشان اهمیّت اخلاق در مدیریت آشکار می شود.
موضوع این نوشتار، مؤلّفه‌های اخلاقی مدیریت در نظام اسلامی و هدف آن، بررسی لوازم ونیازمندی‌های اخلاقی مدیران در این نظام است. اخلاق، مدیریت وشرایط بقا، موجبات، ابزار، و آفات آن و هر آن چه که برای یک مدیر لازم است، اخلاق مدیریت و روابط آن با بعضی از علوم انسانی روانشناسی، انواع مدیریت و اصول اخلاقی آن، صلاحیت اخلاقی مدیران، فلسفه ی هنجاری و اصول اخلاقی آن از جمله عناوین این نوشتار است.
رسیدن به نظامی منطقی و فلسفی در اخلاق مدیریت، پژوهشی عمیق می طلبد و فراتر از این نوشتار است.
واژه‌هاي ‌کلیدی
مدیریت، اخلاق، اخلاق مدیریت، روانشناسی مدیریت، مسایل اخلاقی، احادیث مدیریت.

مقدّمه
 

عوامل استحقاق مدیریت، منحصر به علم و تخصّص و مهارت نیست. مهم تر از آن، اخلاق و شایستگی‌های روحی و معنوی است. صلاحیت‌های اخلاقی برای مدیران در دیدگاه اسلام جایگاه ارزشمند و رفیعی دارد.
اسلام بر این باور است که خصوصیّات اخلاقی و معنوی، در کنار عوامل مادّی و علمی و مهارتی می‌تواند موجبات استحکام یا ویرانی حکومت و رهبری را فراهم آورد.

اخلاق
 

پیشینه ی علم اخلاق، و سنجش ارزش رفتارهای آدمیان در حوزه ی انسان شناسی، همچون شناخت هستی، تاریخچه ای کهن دارد. اندیشمندان و پژوهشگران در معیار و میزان ارزش رفتارهای اخلاقی انسان، نظریّه ها و فلسفه های مختلفی را ارایه کرده اند. آنان، معرفت، فضیلت، عدالت، منفعت، لذّت و ... را معیار و ملاک های ارزیابی خوب و بد رفتارهای اخلاقی دانسته اند. در این میان، ادیان آسمانی نیز، براساس تعریفی که از جهان و انسان داشته اند، ملاک و میزان خوب و بد رفتارهای اخلاقی انسان را الهی دانسته اند.
واژه ی اخلاق وعلم اخلاق، مانند بسیاری واژه های حوزه ی معرفت و اندیشه، معانی مختلفي دارد؛ گاه بر زندگی نیک، زمانی برگونه ی زیستن، موقعی بر بایدها و نبایدهای زندگی،گاهی بر مجموعه ای از قواعد و اصول که آدمیان را در زندگی به‌کار می آید، وقتی بر حالت درونی و صفات روحی، و زمانی بر افعال و رفتار انسان دلالت می کند.
به‌دلیل آن که علم اخلاق، افزون بر دانش نظری، بر رفتار و اعمال نیز نظر دارد و به‌گونه ای با سرنوشت انسان گره خورده است و در سازمان‌دهی و سامان بخشی زندگی انسان نقش بسیار مهمی دارد، فرهیختگان، آن را اکسیر اعظم شمرده، نخستین گام زندگی را بر این دانش بنا نهاده اند و در طول تاریخ همواره، بدان به دیده ی تکریم و احترام نگریسته، آن را معیاری برای کمال انسان دانسته اند. به‌همین دلیل، از دیر زمان، ضرورت بحث خودشناسی و خودسازی، همراه با شناخت هستی، برای انسان ها مطرح بوده-است. ادیان آسمانی نیز به‌صورت ویژه، بر این شناخت تأکید داشته، معرفت نفس را «سودمندترین معارف» معرّفی کرده اند؛ زیرا رهایی از وهم، پندار باطل و پوچی در زندگی و رسیدن به حقیقت، هویّت واقعی، معناداری و هدفمندی، مرهون دانش اخلاق است؛ امّا نکته ای که ذهن اندیشمندان را به خود معطوف داشته، به‌گونه ای که نمی توان به آسانی از کنار آن گذر کرد، این است که تشخیص ارزش و تعیین ملاک آن در رفتارها چگونه است؛ زیرا تفاوت اصلی میان فعل طبیعی و فعل اخلاقی، در ارزشی دانستن، ستایش پذیری و تحسین آفرین بودن آن است؛ امّا این که معیار و ملاک تشخیص ارزش چیست و با چه شاخصی می‌توان به داوری یک عمل نشست، چیزی است که معرکه ی آرای فیلسو فان در طول تاریخ واقع شده و بنیاد نظام های اخلاقی را طراحی کرده است.

مدیریت و ریاست
 

یکی از واژه هایی که در منابع اسلامی به‌مفهوم مدیریت و فرمانروایی به‌کار رفته است،کلمه ی «ریاست» است. ریاست در کتب لغت به‌معنی سروری، آقایی و سیادت، تولیت امر، و پیشوایی آمده است.
المنجد می‌نویسد:[1] «رأس رئاسة القوم: کان رئیسهم، رأسهُ: جعلهُ رئیساً. الرّأسُ: سیّد القوم، الرّئیس (ج) رؤساء، سیّد القوم و مقدّمهم.»
مجمع البحرین[2] در جلد 4، در بیان لغت «ریاست» می گوید: «رأس القوم برأسهم ریاسه: اذا صار رئیسهم و مقدّمهم.»
به چند حدیث که واژه ی ریاست را در معنی فرمانروایی، مدیریت و رهبری به کارگرفته است توجّه می کنیم:
1- امام علی 7در فرمانش به مالک اشتر می فرماید:
«واجعل لرأسِ کلِّ أمرٍ من امورکَ رأساًمنهم لایقهرهُ کبیرها..» [3]
«در رأس هر کاری از کارهایت، رییسی قرار ده که کارهای بزرگ او را مقهور و مغلوب ننماید.»
2- فضل بن شاذان می گوید: از امام رضا 7شنیدم که می فرمود:
«انّا لانجدُ فرقة من الفرقِ ولاملّة من الملل بقوا و عاشوا الّا بقیّمٍ ورئیسٍ لما لابدّ لهم منه فی امر الدّین و الدّنیا.»[4]
«هیچ طایفه و ملّتی را نمی یابیم که پایدار مانده باشند و به زندگی ادامه دهند مگر به وجود سرپرست و رییسی که در امور دینی و دنیایی (معنوی و مادّی) خویش ناگزیر از آنند.»

اخلاق مدیریت
 

1- شرایط و لوازم مدیریت و رهبری
تکیه‌زدن بر جایگاه مدیریت و رهبری، و کسب توفیق در انجام وظایف و مأموریت های آن، به طورکلّی نیازمند احراز سه نوع بلوغ، توانایی و قابلیت است: دانش، مهارت و اخلاق.

الف- دانش
 

مدیریت موفّق، نیازمند کسب پاره ای آگاهی ها، اطلاعات و معلومات است. بدیهی است کسب هر نوع علمی موجب توفیق در امر مدیریت نیست، بلکه دانش های ویژه ای مورد نظر است که ذیلاً یادآوری می کنیم:
یک- دانش مدیریت عمومی: که به اتکای آن، مدیر با اصول، اقسام و روش های برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری، نظارت و کنترل، وایجاد هماهنگی میان اجزای مختلف سازمان، آشنایی های ضروری را به دست می آورد.
دو- دانش مدیریت خاص: مدیریت ها نوع واحدی نیستند، و در نتیجه، سبک های یکنواخت و روش های واحدی در حسن انجام آنها نمی توان قایل شد. انواع و اقسامی از مدیریت ها امروزه متصوّر و موجودند.

ب- مهارت
 

در کنار شرط دانش، همچنین باید از شرط مهارت و ضرورت آن در حسن اداره ی امور نام برد. دانش های مورد اشاره برای موقعیت در مدیریت، لازمند، ولی کافی نیستند.
مهارت به‌معنی زبردستی و چالاکی در کار است، که در اثر تمرین و تکرار و تجربه ی آموخته ها حاصل می شود.

ج- اخلاق
 

مدیریت و رهبری، تنها با آگاهی های عمومی و تخصّصی و نیز مهارت ها و زبردستی ها در اجرای آموخته ها، به سامان نمی رسد. عنصر دیگری در این میدان نقش آفرین است که با عنوان «اخلاق» از آن یاد می کنیم. منظور ما از عنصر اخلاق، منش، روحیه و شخصیّت اخلاقی ویژه ای است که مدیران و رهبران باید آن را احراز کنند.
بسا افرادی که از علم و آگاهی مناسب برای مدیریت بهره مند باشند، لکن باز هم در حوزه ی مدیریت خویش گرفتار مصایب و مشکلات و ناکامی هایی باشند که ریشه در خلقیات و روحیات نامناسب آنها دارند.
اگر مدیر بترسد، متزلزل باشد، فاقد استقامت و پشتکار باشد، شتابزده و عجول باشد، نفوذپذیر باشد، متکبّر و مستبد باشد و از رأفت و رحمت و لطف نسبت به همکاران و زیردستان بی بهره باشد، از اجرای بهترین برنامه ها و ایجاد کمترین هماهنگی ها، و انجام هرگونه کنترل و نظارت، و بالاخره از سازمان بخشی مطلوب به اجزای مختلف تحیّت مدیریت خویش، عاجز خواهد ماند.

صلاحیت علمی مدیران از دیدگاه اسلام
 

اکنون به تبیین دیدگاه کلّی اسلام درباره ی شرایط و لوازم مدیران ورهبران می پردازیم. پس از بیان مطلبی که ناظر به ضرورت صلاحیت تام است، با عنوان «حق مدیریت»، به بیان ضرورت آگاهی های تخصّصی می پردازیم و سپس صلاحیت اخلاقی مدیران را از نظر اسلام مطالعه می کنیم.

حق مدیریت
 

از مطالعه و دقّت در روایات و بیانات ائمّه ی معصومین :در باب مدیریت و رهبری مستفاد می شود که توفیق در مدیریت نه فقط مستلزم داشتن صلاحیت های علمی، تخصّصی واخلاقی است، بلکه مدیریت و زمامداری، حق و شایسته ی کسانی است که از این قابلیت ها برخوردارند.
امام علي 7، در موارد عدیده ای در نهج البلاغه وقتی سخن از حکومت و فرمانروایی به میان می آورد وبی کفایتی های پاره‌ای از حکّام را متذکّر می شود، حکومت و خلافت را حق خویش و اهل بیت رسول گرامی اسلام :می شمارد و خود را به‌خاطر صلاحیت-هایی که برای این امر دارد «احق» از دیگران می شناسد:
1- «... ولهم خصائصُ حق الولایه»؛[5] «ویژگی هایی که موجب حق حکومت و رهبری می شود در آنان (آل محمّد) جمع است.»
2- «لقد علمتم انی احقُ بها من غیری»[6] «شما می دانید که من برای خلافت و رهبری از هرکس شایسته تر و سزاوارترم.»
از این رهگذر، تأکید اسلام این است که شخصیّت حقوقی مدیران باید مقارن شخصیّت حقیقی آنان باشد؛ یعنی اگر در شؤون حقوقی و اعتباری خویش معلّم و مربّی و رییس و فرمانده است، شخصیّت حقوقی مناسب آن شؤون را هم داشته باشد. اینک به چند حدیث توجّه می‌کنیم:
1- از پیامبر اسلام 9نقل شده است که فرمود:
«من تقدّم علی المسلمین و هو یری انّ فیهم من هو افضل منه، فقد خان الله و رسوله و المسلمین.» [7]
«کسی که بر مسلمین پیشی گیرد و امام و پیشوای آنان گردد در حالی که می بیند در میان مسلمانان کسی شایسته تر و با فضیلت تر از او وجود دارد، به‌تحقیق، نسبت به خدا و پیامبر او و مردم مسلمان خیانت کرده است.»
3- امام علی 7فرمود:
«من احسن الکفایة استحقّ الولایة.»[8]
«هرکه خوش کفایت باشد و امور را نیکو اداره کند سزاوار فرماندهی و رهبری است.»
پاره ای از روایات، ریاست و ریاست طلبی را به‌گونه ای مطلق، زشت شمرده و تفبیح نموده اند. به عنوان مثال:
1- امام صادق 7فرمود:
«من طلب الرّیاسة هلک.»[9]
«هرکه به‌دنبال ریاست رود هلاک می گردد.»
2- و هم ایشان فرمودند:
«ملعونٌ من تراّس، ملعونٌ من همّ بها، ملعونٌ من حدّثَ بها نفسهُ.»[10]
از رحمت خدا دور است آن که به‌سختی وتکلّف ریاست را به خود بندد، ملعون است آن که در رسیدن به آن همّت گمارد، ملعون است آن که به فکر ریاست باشد.»
بدون تردید، ریاست به عنوان اداره ی امور مادّی یا معنوی مردم، به خودی خود، مذموم و زشت نیست. حسن و قبح ریاست، تابع اهدافی و منویّاتی است که رییس تعقیب می کند. احادیث فوق به ریاستی نظر دارند که:
اوّلاً- رؤسای آنها اهدافی سودپرستانه را تعقیب می کنند، و ریاست را ابزاری برای چپاول وتسلّط بر مردم قرار داده اند.
ثانیاً- رؤسایی که فاقد صلاحیت های علمی واخلاقی هستند و بی هیچ شایستگی بر مقام ریاست تکیه زدند و یا در طلب آن می‌کوشند.
در خاتمه ی این بحث به حدیثی هشدار دهنده از امام صادق 7 توجّه می‌کنیم:
«من ولّی شیئاً من امور المسلمین و ضیّعهُ ضیّعهُ الله.»[11]
«کسی که عهده دار چیزی از امور مسلمانان شود و آن را ضایع وتباه سازد، خداوند اورا ضایع می گرداند..»

پي نوشت ها :
 

[1]- معلوف، لویس، المنجد.
[2]- طریحی، فخرالدّین، مجمع‌البحرین.
[3]- فیض الاسلام، شرح نهج‌البلاغه، خطبه ی40، ص 125.
[4]- شیخ صدوق، علل‌الشرایع، ص 253.
[5]- فیض‌الاسلام، شرح نهج‌البلاغه، خطبه ی 2، ص 45.
[6]- همان، خطبه ی 73، ص 171.
[7]- الحیاة، ج2، ص 362.
[8]- غررالحکم، ص 674. حدیث 1030.
[9]- بحار الانوار، ج 73، ص 150، حدیث 4.
[10]- همان، ج73، ص 151، حدیث 5.
[11]- حیدر، اسد، الامام‌الصادق و المذاهب‌الاربعه، ج2، ص 359.
 

منبع:ماهنامه اخلاق شماره 18